میـم نـون

آنچه که میرسد به ذهنـم!

میـم نـون

آنچه که میرسد به ذهنـم!

میـم نـون

----- امسال هم طلبیدی، و چ طلبیدنی! ------
-
-
فقط یک نکته:
اینجا چیزی کپی از جایی نیست،
هرچه هست و می بینید مال همینجاست

بروز رسانی با پیامک
  • ۳ ارديبهشت ۹۲ , ۰۳:۰۵
    شارژ!
  • ۴ فروردين ۹۲ , ۰۲:۱۳
    غریب
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
پیوندها

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تربیتی» ثبت شده است

" من کجا و کربلا کجا "

این جمله

هم تنها جواب من بود

به سوال دیگران برای کربلا نرفتنم؛

و هم یک اعتراف

برای کم لیاقتی ام

  • میم نون

همیشه زمین میزنند آدم را

عادت های بد؛

مثلاً همین عادت من

به دوست داشتن تو!

  • میم نون

دیوانه

به کسی چون من گویند!

که با کارهایم

گیرانداختم خودم را 

بین دو خاکریز خدا و شیطان

و آن وسط

از دوطرف تیر میخورم!


پی نوشت:

خدایا،جسارتی به من عطاکن، برای ملحق شدن به خاکریزت!

  • میم نون

مدت هاست

شیطان

بازنشسته شده

و شغل شریفش(!) را

تقدیم کرد 

به دخترک های بی حجاب کف خیابان!

و این یعنی

اشتغالزایی شیطان!

  • میم نون

امتحان،امتحان

و استرس برای نمره از جناب استاد ./

آزمایش،آزمایش

دست و پا شکسته و ناقص!

اما خیال راحت که در بهشتیم از جانب خدا!  ./

هه...!

همین برایم کافیست

که بفهمم

هنوز آدم نشده ام!

  • میم نون

ملکه برای تو

کسی است

که تو را گدا هم نمیکند!

لطفاً بفهم!


پی نوشت:

همه دردم، همین!

  • میم نون
حماقت
که "شاخ و دم" ندارد!
همین که بدانی کجی
و افتخار کنی به کج بودنت،
کافیست
  • میم نون

فاصله 

از آنجا احساس شد

که "من" و "تو"

کردی

  • میم نون

جنس داریم تا جنس

یک دلتنگی از جنس "درد"

یک دلتنگی از جنس "حرف"

اولی مثل من

دومی مثل تو...!

  • ۴ نظر
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۲۷
  • میم نون
این "قلب"
تقدیم تو شد؛
آستین ها را بالا بزن
یک جراحی ساده بیشتر نیست؛
زنده اش کن 
با موعظه

پی نوشت:
اَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَه/نامه 31 نهج البلاغه
  • ۴ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۱۴
  • میم نون

تو

فراسیرشده ای!

هرچه می کنم، حل نمی شوم در تو

  • ۳ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۳۸
  • میم نون

چشمت را می بندی بر گناه دیگران،

ولی گناه می پنداری  "محبت" مرا...

بی اعتمادی

معنایی جز این نمی دهد!

  • ۶ نظر
  • ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۰۲
  • میم نون

بارها که میخواستم محکوم کنم

عقلم را

در دادگاه دل،

موفق نشدم 

و همه ی دلیل آن، 

داشتن وکیلی چون "وجدانبود!


پی نوشت: وجدان وکیل عقل

  • میم نون

صبر،

معنایی نمی دهد 

جز با تو بودن!

  • میم نون

همراهی،

انگیزه می خواهد عزیزم!

غیر از این باشد

دور نیست وقتی که همین خودت

متهمم کنی 

به همراه "نیمه راه" بودن!

  • میم نون

در بودجه بندی دل 

کم گذاشتم برای ساختنم،

خدایا

کاش می شد من هم به نشانه ی اعتراض

استعفا دهم از بندگی!


پی نوشت:

نمایندگان خوزستان در اعتراض به بودجه سال93 استعفا کردند

  • میم نون
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۱۷
  • میم نون

من که می دانم

میرسی به همه این حرفها،

اما یادت باشد

خفه کردم خودم را

برای زودتر رسیدنت!

  • میم نون

گهگاهی هم که کمی خوب می شوم

چه می نازم به خودم!

یادم می رود که این خوب شدن، وظیفه ای بیش نیست!

لعنتی این نفس..!!!

  • میم نون

انتخابات شورای شهر،

هیچ سودی هم نداشته باشد،

آثار تربیتی فراوانی برای کاندیدها دارد!

چون که در این مدت، خوب یاد می گیرند و تمرین می کنند،

سلام کردن را، مسجد آمدن را، نماز جمعه آمدن را، انفاق را، خوش اخلاقی را، خاکی بودن را ، ...!!!


پی نوشت:

البته اونایی که توی شهرای کوچیک مثل شهرما زندگی میکنن بهتر حرف منو می فهمن.

  • میم نون
از این موبایل در دستم یادگرفتم،

اینکه گهگاهى، نیــاز به شــارژ دارم!

و ایـــن دقـیقـاً یعنـــى، بـى شارژر هیچـم...!

پی نوشت:

مدت هاست، شارژر زندگی من، دیگر  تمایلی به شارژ کردنم ندارد!

  • ۹ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۰۵
  • میم نون

شب های  فاطمیـه هم تمام...

حالا ، هنــر می خواهد،

نگه داشتن این حــال و هـــوا...

پی نوشت:

بهترین فاطمیه عمرم را سپری کردم، یک کوله پشتی پر از توشه، 

حالا وقتی است که باید هنرم را نشان دهم برای مواظبت از این توشه ها...

  • ۴ نظر
  • ۲۶ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۱۸
  • میم نون

این حرکت نکــردن، این آرامــش،

بــرای یک شــروع طـــوفـانی است...!

تمـــام دلخـــوشی من به آینــــده شده همین./


پی نوشت:

این یعنی، آرامش قبل از طوفان...

  • ۴ نظر
  • ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۱۱
  • میم نون

هوا گرم شد و 

کـولـر گـازی هم روشن شد!

کاش من هم حداقل فصلی هم که شده، روشن می شدم!

حرکـتی، تغییری، تلاشی، اراده ای...!!!

اینجاست که حتی به این کولر گازی هم،

حسودی میکنم!!!

  • ۶ نظر
  • ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۱۷
  • میم نون

خدایا،

تعویضم کن،

در این زمین بندگی...!

دویدن و جنگیدن در همه ی 90 دقیقه برایم سخت است!!!

  • ۶ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۰۴
  • میم نون
یکــــ تصمیـــم، یکـــــ اراده، یکـــــ تـلاش؛

در عجبم!

مگر بالارفتن از این سه پله چقدر سخت است؟!

انگار روى این پله اول چسب پاشیده شده؛

که همیشه همانجا می مانم!!!
  • ۶ نظر
  • ۱۳ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۲۸
  • میم نون

ساعت،6 صبح ؛ هوا، تاریـک؛

صدای جیک جیک گنجشکها، کر میکند گوش فلک را؛

فریاد می زنند، دلسوزانه می گویند:

"بیدار شوید، بیدار شوید که مبادا از قطار بندگی جا بمانید...! "

و این اولین باری است که زبان یک حیوان را می فهمم!!!

  • ۳ نظر
  • ۱۲ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۵۱
  • میم نون

"فــــــــــــــــــــــــــــــــردا ، باید شروع کنم، خسته شده ام ، باید متفاوت شوم ، باید...! 

این کلمات رنگارنگ شده تکــــرار لحظه لحظه های من،

خسته شدم از این تکــــرار،

اصلاً انگار دارد بــاورم می شود کـه این تکـــرارها برایــم ابدیست...!

این دقیقاً همان چیزی است که ترسش وجودم را فراگرفته./

  • ۷ نظر
  • ۰۹ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۵۲
  • میم نون

چه رابطه عجیبی شده،

تا دیروز دوستش داشتم برای اینکه خودم را مصلح می دانستم؛

حالا او شده

انگیزه ای برای ترک ناخالصی ها از خودم!!!

خواستم "فرشته نجات" او باشم،  اما او "فرشته نجات" من شد!

  • ۵ نظر
  • ۰۸ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۱۰
  • میم نون
نماز اول وقت
شخصی که توی این عکس می بینید یکی از شاگردان خیلی خوبم هست به نام آقا محمد
این عکس مربوط میشه به یکی از اردوها(اردوی دزفول) که توی راه برگشت برای نماز در وسط جاده ایستادیم
عکس مال حدود دو سال پیشه و این طرح هم بنده خودم روش کار کردم

برای دریافت عکس با ابعاد اصلی روش کلیک کنید و همین طرح رو با رنگ دیگه در ادامه مطلب گذاشتم

بازم بگم که یه موقع شاگرد که میگم خیال نکنید خودم 40 سالمه!!! نه ، بنده 19 و اندی سالمه

  • میم نون

خدایا!

مرا از چه جنسی آفریدی؟!

هیچ چیز به من نمی چسبد!

گنــاه کردنم ، مایه ی سرشکستگی ام می شود؛

و خوبی ام ، مایه ی غــــرور!

سرشکستگی نابود و ناامیدم می کند و غرور هدیه شیطان است به من!

چه کنم...؟!    

تکلیفم... چیست؟!


پی نوشت:

مثلاً بعد از مدتها توفیقی می شود و نماز شبی می خوانیم،اولین چیزی که به ذهنمان می آید این است: 

آفرین، حتما خیلی خوب هستم و بی عیب هستم که نماز شب نصیبم شد!!! و این تازه شروع ماجراست...!

  • میم نون
نمى دانم دلم چه شباهتى به توپ فوتبال دارد،

که همیشه او را براى " بازى کردن " انتخاب مى کند!

----------------
پى نوشت:

شاید او هنوز در کودکى خود سیر می کند و از شوق بازى فرق دل با توپ را نمیداند،

شاید هم "چهل تیکه" بودن دلم باعث این تشابه شد!!!

.:: شرمنده که پی نوشت بیشتر از خود نوشته است! ::.

  • میم نون

محبت بیش از اندازه استاد به شاگرد

او را " تـــبـــــــــدیـــــــــــــــل " می کند به

بلای جان استاد...!!!

-----------------------------

پی نوشت:

این روزها بلاهای زیادی ، جانم را گرفته اند!

  • میم نون
تیک،تاک این ساعت در سکوت " فریاد " می زند و نصیحت می کند مرا !!!

به من مى گوید:

" غفلت " مکن از ثانیه ثانیه هاى عمرت!

مى شنوم اما باز به غفلت خود ادامه مى دهم...!

-----------------------------

پی نوشت:

وَ لَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا... (اعراف 179)

گوش‏ها دارند که با آن نمی‏شنوند...!!!  (ازویژگی های انسانهای دوزخی!)

  • میم نون

یا اماما،

بزرگترین و بهترین درسی که از تو گرفتم این بود:

با خدا بودن،

چه قدرتی می دهد به آدم!

  • میم نون

هرچه میگویی انجام می دهد


اما برعکس!


دقیقا مثل " آینه" ...

  • میم نون

یه شاگرد خوب دارم که اسمش هست محمد،

  • میم نون
" آقای (ن) سلام ،  باید بشناسینم کی ام...
  • میم نون

ما بچه شیعه ها تو یه ایام خاص هست که چه بخوایم و چه نخوایم حال و هوامون ، حال هوای خدایی میشه،

مثلا ماه رمضون ، همین محرم و صفر و ...

آخ که دیشب چقدر سخت بود برام خداحافظی و تموم شدن محرم و صفر،

آخ که چقدر سخت بود برام در اوردن پیرهن مشکی و وداع با مجالس عزای آقا،

آخ که چقدر سخت بود...

عجیبه، آخه امشب بعد نماز تو جلسه برا شاگردام که داشتم صحبت میکردم بهشون میگفتم که بچه ها سعی کنین اگه تو این دوماه حتی اگه شده یه قدم به خدانزدیکتر شدین اون رو نگه دارین،

یه دفعه یکی از شاگردای خوبم ، آقا محمد گل اجازه گرفت و گفت:

- آقا چه فایده! یه قدمی هم که تو این دوماه اومدیم سمت خدا ، الان که دیگه محرم و صفر تموم شد ده قدم میریم عقبتر!!!!!

حرفش خیلی جالب و البته تلخ بود، هممون رو برد توی فکر اونجا بود که دعا کردم و گفتم:

- خدایا ، حال و هوای محرم و صفر را از ما نگیر...      که شاگردام همه با هم گفتن: الهی آمین

  • میم نون