راست میگفتی،
وقت وداع
هم بغض کرده بودم
و هم اشکها حلقه زده بودند پشت پلک
پی نوشت:
دیشب، خداحافظی از برادرانم(شاگردانم)
- ۴ نظر
- ۲۶ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۱۸
راست میگفتی،
وقت وداع
هم بغض کرده بودم
و هم اشکها حلقه زده بودند پشت پلک
پی نوشت:
دیشب، خداحافظی از برادرانم(شاگردانم)
آسان آمدیم و
عادت کردیم به کنار هم بودن
و چه سخت است
عادت کردن
به کنار هم نبودن!
پی نوشت:
دیشب، خداحافظی از برادرانم(شاگردانم)
کمی الگوگیری بود از عین لام
من صبر میکنم،
در مقابل دق دادن های تو
اینگونه میدهم
کفاره گناهانم را
دیشب یک آخوند دولتی می گفت،
روحانیت باید در خدمت فرمانده ها باشند!
این بیچاره یادش رفته بود
روحانی فقط در خدمت خداست...
آقای من، کاش سال فرهنگ اعلام نمی کردی
یک عده لاشخور فقط تظاهر می کنند
به فدایی بودن سید علی و امرش
و بویی از فرهنگ نبرده اند
اینها می آیند و نابود می کنند فرهنگ را
و منزوی می کنند همان جوانان فعال فرهنگی را...
شرمنده آقا،
فرمودی "جوانان فعال فرهنگی به طور جدی به کار خود ادامه دهند"
اما نمی گذارند
چشمت را می بندی بر گناه دیگران،
ولی گناه می پنداری "محبت" مرا...
بی اعتمادی
معنایی جز این نمی دهد!
دوست داشتن تو
گناهی شد
نابخشودنی؛
و راهی شد
بی برگشت
حالا من ماندم و گناه و راهی که باید رفت...