العفو...
دیشب، مسجد
ابوحمزه ثمالی خواندیم و کلی اشک ریختیم
آخر دعا، طبق عادت مداحان، مداح شروع کرد و از همه هم خواست همراهیش کنند و 10 بار بگویند العفو
دستها بالا رفت، صداها بلند شد
العفو...العفو...العفو...العفو...العـ...
العفو پنجم را کامل نگفتیم که...
زیرپایمان بدجور لرزید، صدای وحشتناک لرزش شیشه های زیاد مسجد هم که ترس را مضاعف کرد!
ترس افتادن پنکه سقفی صد کیلیویی هم اضافه شد!
زمین لرزه خطرناکی بود، اما خداراشکر، بیشتر از سه ثانیه طول نکشید ، بیشتر می شد، واویلا می شد!!!
آن زمان بود که با دوستان، با دلی پر از ترس و البته چهره خندان به هم می گفتیم:
العفو گفتیم، خدا عفو کرد...!