دیوانه
به کسی چون من گویند!
که با کارهایم
گیرانداختم خودم را
بین دو خاکریز خدا و شیطان
و آن وسط
از دوطرف تیر میخورم!
پی نوشت:
خدایا،جسارتی به من عطاکن، برای ملحق شدن به خاکریزت!
- ۰ نظر
- ۰۳ آذر ۹۳ ، ۲۰:۴۳
دیوانه
به کسی چون من گویند!
که با کارهایم
گیرانداختم خودم را
بین دو خاکریز خدا و شیطان
و آن وسط
از دوطرف تیر میخورم!
پی نوشت:
خدایا،جسارتی به من عطاکن، برای ملحق شدن به خاکریزت!
می میرم
اگر حال و هوای روضه ها را
ازم بگیرند؛
شُش های من
تبادل نمی کنند
هوایی را جز این هوا...
امتحان،امتحان
و استرس برای نمره از جناب استاد ./
آزمایش،آزمایش
دست و پا شکسته و ناقص!
اما خیال راحت که در بهشتیم از جانب خدا! ./
هه...!
همین برایم کافیست
که بفهمم
هنوز آدم نشده ام!
شاید دیگر "کمیل" نخوانم!
عادت ندارم
به این همه حقارت...!
پی نوشت:
و چه بد که ندارم!
در بودجه بندی دل
کم گذاشتم برای ساختنم،
خدایا
کاش می شد من هم به نشانه ی اعتراض
استعفا دهم از بندگی!
پی نوشت:
خدا جون
کار من از قول دادن گذشته؛
پوستم هم کلفت شده در برابر عذابت!
پس فقط یک راه می ماند
نابودم کن
خلاص!
خدایا
هرکاری که میکنم، تو هم هستی!
فقط نمی دانم
اینها همه برای توست، یا فقط به نام تو...؟!!
چرا اینطور نگاهم میکنی؟
به من نمی خورد اهل تهدید باشم؟!
من نمی دانم!
خدایا؛
تو مـرا بـبـر جهنــم
آنوقت می بینی که پُر میکنم جهنم را با داد و فریادهایم
که من عاشقت هستم... اما عذابم می دهی!
پی نوشت:
فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی به زبانی دیگر!
من که می دانم
عشق منهای تو، یعنی کشک، یعنی درد!
پس لطف کن
کمتر کشک و درد به خوره ام بده، خداجون
باشد؟!
گهگاهی هم که کمی خوب می شوم
چه می نازم به خودم!
یادم می رود که این خوب شدن، وظیفه ای بیش نیست!
لعنتی این نفس..!!!
خدایا
از حسـادت دوستـان
به تو پناه می برم!
خدایا
لطفاً کاری کن،
که دیگر در لباس دوست نباشند ، برای من...!
اینگونه، رنجش دیدن این حسادت ها کمتر است!
پی نوشت:
شاید بزودی نوشتم، که چه شده این را نوشتم!
شب های فاطمیـه هم تمام...
حالا ، هنــر می خواهد،
نگه داشتن این حــال و هـــوا...
پی نوشت:
بهترین فاطمیه عمرم را سپری کردم، یک کوله پشتی پر از توشه،
حالا وقتی است که باید هنرم را نشان دهم برای مواظبت از این توشه ها...
مدتی است که ظاهراً بهار شده،
اما، فقط ظاهراً...!!!
.
دیگر بهاری نداریم
وقتی همه می دانیم
چند روز دیگر علی(ع) بی بهار می شود...
خدایا،
تعویضم کن،
در این زمین بندگی...!
دویدن و جنگیدن در همه ی 90 دقیقه برایم سخت است!!!
خدایا
قبول دارم هیچ گاه به قراردادهای بینمان پای بند نبودم!
ولی...
ولی این بار فرق داشت!
حالا تو چرا...؟!!!
خدایا!
مرا از چه جنسی آفریدی؟!
هیچ چیز به من نمی چسبد!
گنــاه کردنم ، مایه ی سرشکستگی ام می شود؛
و خوبی ام ، مایه ی غــــرور!
سرشکستگی نابود و ناامیدم می کند و غرور هدیه شیطان است به من!
چه کنم...؟!
تکلیفم... چیست؟!
پی نوشت:
مثلاً بعد از مدتها توفیقی می شود و نماز شبی می خوانیم،اولین چیزی که به ذهنمان می آید این است:
آفرین، حتما خیلی خوب هستم و بی عیب هستم که نماز شب نصیبم شد!!! و این تازه شروع ماجراست...!
خدایا به این چه بگویم؟!
حتی بابت گناه هایی که نکردم،
و فقط در ذهنم بوده
مجازاتم می کنی!
اسمش را اوج دوست داشتنت بزارم یا نفرتت از من...؟!
چه خجالتی می کشم پیش خدای خودم،
وقتی می گویم " سبحان الله " !
من کجا و پاکی کجا...!!!
مى شنوم اما باز به غفلت خود ادامه مى دهم...!
-----------------------------
پی نوشت:
وَ لَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا... (اعراف 179)
گوشها دارند که با آن نمیشنوند...!!! (ازویژگی های انسانهای دوزخی!)
خدایا
میدانم،
اعتراف می کنم،
این حال و روز خراب و گرفته ام فقط یک دلیل دارد
و آن هم،
و آن هم . . . !!!
-----------------------------------
پی نوشت:
گله نکنید چرا ننوشتم، اعترافش هم برایم سخت است!