و من در حسرت...،
که چه مى شود روزى لالایى تو جاى تیک،تاک این ساعت را بگیرد؟!
مى دانم،
مى دانم، آرزوى محالى است...!
- ۱ نظر
- ۱۹ بهمن ۹۱ ، ۰۲:۲۴
خدایا
میدانم،
اعتراف می کنم،
این حال و روز خراب و گرفته ام فقط یک دلیل دارد
و آن هم،
و آن هم . . . !!!
-----------------------------------
پی نوشت:
گله نکنید چرا ننوشتم، اعترافش هم برایم سخت است!
"شما " بودنم
تبدیل شد به " تو " بودن!
که برسیم به اینجا و به من بگوید:
تو در هیچ جای زندگی من نیستی ،
وای بر من، لعنت به من ؛
حرام کردم آن همه شخصیتم را برای هیچ...!
خاک بر سر کسانی که در عشق کوچک کنند خودشان را...
اولین خاک بر سر خودم!
کوچک کردم خودم را...
خدا رحمت کند " تالس " را !!!
چه نظریه ی بی نظیری داد برای این جهان هستی؛
راست می گفت، اینجا همه چیز آبکی است!
معرفتهای آبکی ، مردانگی های آبکی ، عشق های آبکی... !!!
--------------------------------------------------
پی نوشت:
مرحوم تالس!(دانشمند یونانی) معتقد بود جهان هستی از آب تشکیل شده.
چه حس بدیست
وقتی که نزدیک کسی میشوی برای کمک به او
برای آنکه دوستش داری
برای آنکه خودش هم خواست
ولی وقتی نزدیک میشوی تو را طَرد می کند و عقب میرود
و برای عقب رفتنش چه دلیلها که نمی آورد
و آن موقع است که تو فقط در ذهنت این می گذرد:
آیا " بوی بد " می دادم که او از من دور شد؟؟!!
----------------------------
پی نوشت:
منظور از نزدیکی و بوی بد جسمی و مادی نیست ، معنوی است